لبخند خارجي
جك
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
بهترين پايگاه موسيقي ايران
دنیای شیرین انگلیسی
همه چیز
چمنزار بي پايان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
همسریابی
درگاه پرداخت اینترنتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان لبخند خارجي و آدرس 4smile.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 86
بازدید کل : 7763
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
alireza

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 24 خرداد 1398برچسب:, :: 10:25 :: نويسنده : alireza

دوستان با عضويت در سايت مي توانيد به انتشار مطالب طنز بپردازند همچنين با عضويت در خبرنامه از طريق ايميل

جديدترين جك هاي انگليسي و مطالب طنز را از طريق ايميل دريافت خواهند كرد

 
شنبه 14 دی 1392برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : alireza
For Sale : Baby Shoes, Never Worn برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده.
 
پنج شنبه 2 تير 1390برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : alireza
A guy is reading his paper when his wife walks up behind him and smacks him on the back of the head with a frying pan.
He asks, "What was that for?"
She says, "I found a piece of paper in your pocket with 'Betty Sue' written on it."
He says, "Jeez, honey, remember last week when I went to the track? 'Betty Sue' was the name of the horse I went there to bet on." She shrugs and walks away. Three days later he's reading his paper when she walks up behind him and smacks him on the back of the head again with the frying pan.
He asks, "What was that for?"
She answers, "Your horse called."
 
یكی داشت روزنامه می خوند كه زنش از پشت سر میاد و با ماهی تاوه محكم می زنه تو سرش
مرد میگه :واسه ی چی می زنی؟
زن میگه :توی جیبت یه تیكه كاغذ پیدا كردم كه روش نوشته است
بتی سو
مرد میگه :آها یادته سه هفته پیش رفته بودم مسابقه ی اسب دوانی بتی سو اسم اسبیه كه من روش شرط بندی كرده بودم
زن شانه ای بالا میندازه و میره
سه روز بعد موقعی كه مرد داشت روزنامه می خوند زنش از پشت سر میاد و با ماهی تاوه محكم می زنه تو سرش
مرد: واسه چی می زنی؟
زن جواب میده : اسبت زنگ زده؟
 
چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 10:34 :: نويسنده : alireza

 

 

"Darkness cannot drive out darkness; only light can do that.
Hate cannot drive out hate; only love can do that."

-- Martin Luther King, Jr.

با تاریكی نمی توان تاریكی را ازبین برد

فقط نور چاره ی كار است

با تنفر نمی شود تنفر را ازبین برد

تنها عشق چاره ی كار است

مارتین لوتر

استفاده از مطالب تنها با درج "لینک مستقیم" امکان پذیر است

 
چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 10:12 :: نويسنده : alireza

 

مادربزرگ ,grandmother

A young boy and his doting grandmother were walking along the sea shore when a huge wave appeared out of nowhere, sweeping the child out to sea.

The horrified woman fell to her knees, raised her eyes to the heavens and begged the Lord to return her beloved grandson.

Lo, another wave reared up and deposited the stunned child on the sand before her.

The grandmother looked the boy over carefully. He was fine. But still she stared up angrily toward the heavens. "When we came," she snapped indignantly, "he had a hat!"

پسربچه ای با مادر بزرگش داشتند كنار دریا راه می رفتند كه ناگهان موجی آمد و پسربچه را باخود بر د

زن وحشت زده زانو زد و به آسمان نگاهی كرد و از خدا خواست كه بچه را به او پس دهد

موجی ظاهر شد و بچه را كنار ساحل نزد پیرزن گذاشت

پیرزن به دقت به بچه نگاهی كرد.حال پسربچه خوب بود.اما پیرزن  با عصبانیت نگاهی به آسمان كرد و گفت :وقتی بچه را موج برد كلاهم داشت آ

 
چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 10:11 :: نويسنده : alireza

One day a mouse go to drugstore

then said:do you have my death!

یه روز موشه میره داروخونه میگه :شما مرگ منم دارید؟

 
دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : alireza
 

A blonde dials 110  to report that her car has been broken into.  She is hysterical1

 as she explains her situation to the dispatcher.  "They've stolen the dashboard, the steering whee2l, the brake pedal, and even the accelerator3!" she cries.
The 110 dispatcher says, "Stay calm.  An officer is on the way.  He will be there in two minutes."
Before the police get to the crime scene, however, the 110 dispatcher's telephone rings a second time, and the same blonde is on the line again.
"Never mind," giggles the blonde, "I got in the back seat by mistake."

 

یك مخ تعطیل زنگ می زنه پلیس110 كه به ماشینم دستبرد زده اند.او با هیجان1 زیاد قضیه را برای مسئول اعزام نیرواینگونه توضیح می دهد: داشبرد ماشینمو فرموننمو2 پدال ترمزو حتی پدال گازمو3 دزدیدن

مسئول اعزام نیرو میگه :آروم باش مامور ما تو راهه تا 2 دقیقه ی دیگه میرسه

قبل از اینكه ماموره به صحنه ارتكاب جرم برسه

دوباره زنگ تلفن 110 به صدا در می یاد كه همون مخ تعطیله خنده  كنان میگه:  نمی خواد مامور بفرستید اشتباهی صندلی عقب سوار شده بودم

 
دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : alireza
 


There was a farmer who grew watermelons. He was doing pretty well, but he was disturbed by some local kids who would sneak into his watermelon patch at night and eat his watermelons.

After some careful thought, he came up with a clever idea that he thought would scare the kids away for sure.
He made up a sign and posted it in the field. The next night, the kids showed up and they saw the sign which read, "Warning! One of the watermelons in this field has been injected with cyanide."

The kids ran off, made up their own sign and posted it next to the farmer's sign. When the farmer returned, he surveyed the field. He noticed that no watermelons were missing, but the sign next to his read, "Now there are two!"

كشاورزی بود كه هندونه می كاشت و تو این كار خبره بود.اما شب ها بچه های محل دزدكی میومدند هندونه هاشو می كندند ومی خوردند

كشاورز كمی فكر می كنه و فكر خوبی به ذهنش می رسه .تصمیم می گیره كه بچه ها را كمی بترسونه بنابراین تابلویی توی مزرعه می زنه به این عنوان كه

 

هشدار

 به یكی از هندونه ها این مزرعه سم آرسنیك تزریق شده است

 

روز بعد كشاورز می بینه هیچ كدوم از هندونه هاش كم نشده ولی بچه ها یك تابلو كنار تابلو ی او زدند به این عنوان كه

حالا دو تاش

با عضو شدن در خبرنامه ی ما
جك های جدیدانگلیسی همراه با ترجمه آن را
از طریق ایمیل دریافت كنید

 
یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 10:17 :: نويسنده : alireza

Democracy is the process by which people choose the man who'll get the blame.

 - Bertrand Russell

دموكراسی فرآیندی است كه در آن مردم, فردی

 كه سوژه ی سرزنش و انتقادخواهد بود را

 انتخاب می كنند

راسل

 
یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, :: 10:16 :: نويسنده : alireza

Only two things are infinite, the universe and human stupidity, and I'm not sure about the former.

- Albert Einstein

تنها دوچیز بینهایت است

اولی:جهان هستی

دومی:حماقت بشری

البته من درمورد اولی مطمئن نیستم

 

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد